ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
درست یادم نمیاد کِی بود ولی به وضوح یادمه روزایی بودن که تنها آرزوم یه اتاق راحت بود و موسیقی و کتابخونه و یه ماشینتایپ مکانیکی! درسته! یه ماشین تایپ مکانیکی. از اونایی که احتمالا اوایل قرن ۲۰ ازشون استفاده میشده. از اونایی که اگه تا به حال نمونهای ازشون باشه دیگه کلیشههاش زنگزده و فشار دادن هر دکمه تا دیدن نتیجه روی کاغذی که به زور سعی شده روش صاف نگهداشتهبشه، ثانیههای ممتد کش میاد. از اونایی که فقط با یه فونت مینویسه. احتمالا ترجیح میدادم همین فونت باشه. از اونایی که تو فیلمای انگلیسی واسه اوایل قرن ۲۰ نشون دادهمیشه. یه یارویی گوشه یه اتاق مجلل نشسته و وقتی حضرات دارن درمورد موضوعی به غایت حائز اهمیت با اون موهای فر بلند نقرهای رنگشون که از گوشه گوشاشون ریخته پایین بلند بلند بحث میکنن، تند و تند مینویسه. فونتی که باهاش مینویسم اسمش courier newئه. احتمالا اون تایپیست قرن ۲۰امی داره با courier تایپ میکنه. شاید یکی از دلایلی که باعث میشه از این فونت زشت استفادهکنم همین باشه. چیزای عجیبی تو ناخودآگاه آدما هست.
یادمه برای اولینبار تو روزنامه درمورد یه نوع نقاشی با ماشین تایپ خوندم و عکس زن خوشحالی که تو یه قاب ۲*۳ روزنامه تصویر به غایت مبهمی داشت دیدم. زنی که یه کاغذ بزرگ A3 دستش بود که طرح چهره مردی روش دیدهمیشد. تو روزنامه با لحن هیجانانگیزی که مخصوص ژورنالیستهاست از کاری که این زن برای حفظ این روش نقاشی کرده، تقدیر کردهبود. اون زن با استفاده از ماشین تایپ اون چهره رو کشیدهبود. بعدها وقتی راجع به این هنر خوندم فهمیدم که با حروف بزرگ طرح کلی چهره رو مشخص میکنن و با حروف کوچیک حدفاصلها رو پر میکنن. همون موقع بود که خیلی بیشتر از همیشه دلم خواست یه ماشین تایپ داشتهباشم.
اینروزا گرچه آرزوهام بزرگتر نشدن و من هنوز همون ماشین تایپُ میخوام، ولی راستش دیگه اون ماشینتایپ جای خودشُ داده به کلیشههای کیبورد لپتاپم. لپتاپم از هر ماشینتایپ احتمالیای که میتونم داشتهباشم سبکتره! از پسِ این همه داستان میخواستم به همون قضیه فونت زشت برسم و البته آرزوهای کوچیک و مسخره. با دوستی صحبت میکردم که خیلی جدی ازم پرسید بزرگترین آرزوم چیه و وقتی من همینارو واسش بازگفتم با دیده تحقیر گفت: همینا؟! من نمیدونستم باید خجالت بکشم یا چی؟ واسه من رسیدن به همینا سالها تلاش و شببیداری و بدبختیه. نمیدونم چهجوری به خودش جرئت داد چنین تحقیرآمیز به آرزوهای ساده من نگاه کنه! دردناکتر این که با یه دید جنسیتزده بعد از چنددقیقه گفت که من یه زنم و نهایتا باید بچه بزرگکنم و شوهرداری کنم. نمیدونستم باید چی بگم. تنها کاری که تونستم بکنم اینبود که خیلی محترمانه به مکالمهای که داشت منُ اذیت میکرد خاتمه بدم. و تلختر این که اون دوست همسن منه و وقتی اینجوری به من نگاه میکنه اذیت میشم...
پینوشت: آقای نویسندهی "تلختر از قهوه" عزیزم، بابت این که اینقدر بهخاطر این فونت اذیت میشی واقعا شرمندهام. اگه پیشنهاد بهتری واسه فونت داشتهباشی استقبال میکنم :))
نه بابا خواهش میکنم :)))
ماشین تایپ میفروشن ها
یکی از دوستام برای همسر نویسندش خرید و استفاده هم میکنه طرف
ای بابا چه جو بدی داشت
آره منم یه مدتی خیلی پیگیری کردم تا بخرم. به خصوص این مکانیکیا که عتیقه بودن. خیلی خوشگل بودن ولی به مرور آرزو رو میشد بدون دستگاه تایپ تصور کرد :)
-
آره راستش منم خوشم نیومد...
یارو قاطی کردهبود و نصفهشبی داشت از من خواستگاری میکرد :))