سکوت یک زمزمه...
سکوت یک زمزمه...

سکوت یک زمزمه...

فقط بچه‌ها ماربرو می‌کشن :)

مریم: لیلی تو می‌دونی کدوم سیگاره که بو نداره؟

من: نه راستش. تخصصی تو سیگارا ندارم. خیلی بخوام صادقانه بگم اصلا واسم مهم نیست. من که نمی‌کشم بوش واسم مهم باشه یا نه.

مریم: آها...

.

.

.

(احتمالا یه سال بعد :)) )

من:‌ ماربرو...

مریم: چی؟

      سیگار؟

من: یه بار ازم پرسیده بودی کدوم سیگاره که بو نداره...

مریم:‌ آره...

من: بو داره ولی خب رو لباس نمیشینه...

مریم:‌ آره

      از کجا فهمیدی؟

من: محمدرضا می‌کشه...

مریم: هنوز با هم حرف نمی‌زنین؟

من: نه...

    نمی‌خوامم حرف بزنیم...

    فقط یه لحظه یادش افتادم...

    شهاب می‌گفت که فقط بچه‌ها ماربرو می‌کشن...

    من می‌گفتم خب محمدرضام بچه‌ست...

مریم: اوه!


مکالمه دلپذیرمون یه جاهایی همین دوروبرا تموم شد. نمی‌دونم چرا این مکالمه رو با مریم شروع کردم و از اون بدتر نمی‌دونم چرا دارم اینجا می‌نویسمش!

آندیفایند ازپکتس آو لیلی!

نظرات 1 + ارسال نظر

عجب!

شک داری؟ (از این‌خنده‌ها که اشک بالاسرشونه)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد