سکوت یک زمزمه...
سکوت یک زمزمه...

سکوت یک زمزمه...

نمی‌دونم باید چی بگم ولی تو یه تلاش کور دارم تمام سعیمُ می‌کنم که بنویسم...

   اول از این بگم که هرچه‌قدر که دوستای معماریتون خوب و گل و مهربون باشن تحت هیچ‌شرایطی، مطلقا تحت هیچ‌شرایطی، زیربار هم‌اتاقی شدن باهاشون نرین. آخر ترم اگه مثل من دانشجوی فیزیک باشین و اونا دلشون بخواد با خیال راحت و با خنده بشینن با دوستاشون کار کنن پوستتون کنده‌ست و احتمالا پابه‌پاشون باید بیدار بمونین. البته که مثل اونا لبای خندون ندارین...

   دومین چیزی که دوست‌دارم درموردش حرف بزنم این انگیزه‌ایه که دوستای کامنت‌گذار عزیزم بهم می‌دن واسه ادامه این راهم. از این که تو یه سیر شیک و قشنگ و منطقی به تناوب بهم یادآور می‌شن که به مرور نوشته‌هام دارن بهتر می‌شن. وقتی که یادم می‌ره یا یه بازه طولانی از آخرین‌باری که این‌جمله رو می‌شنوم می‌گذره، یکی دیگه‌اشون مهربونانه از راه می‌رسه و یادآور میشه و من تمام وجودم شادی میشه. لبخند گشاد و گنده‌ای رو لبم می‌شینه و وقتی دارم سعی می‌کنم جواب کامنت قشنگشونُ بدم چشام برق می‌زنه. اما داستان اینه که قضیه همیشه این‌قدر شیرین و شیک باقی نمی‌مونه. به بازه کوتاهی از این لبخند و شادی، شک تمام وجودمُ دربر می‌گیره. از خودم می‌پرسم چرا من چنین چیزیُ تو وبلاگای دیگه نمی‌بینم. اگه من دارم پیشرفت می‌کنم غالبا اونام باید پیشرفت کنن. یا این که مگه پیشرفتم چه‌قدر می‌تونه چشم‌گیر باشه که با چنین زمان‌بندی‌ای بهم یاد‌آور میشین؟

   همین‌جوری که با سوالاتی از قبیل سوالاتی که ذکر کردم خودمُ اذیت می‌کنم و هی تو مخم باهاشون ورمی‌رم، می‌رم سراغ شقایق و همون سوالا رو از اونم می‌پرسم. گیجش می‌کنم. دوباره و دوباره مشکوک به این روند ادامه می‌دم. شقایق مستاصل با هزارجور استدلال و منطق سعی می‌کنه بهم بفهمونه همه بلاگرا که شبیه هم نیستن، یا این که مگه همه بلاگرا می‌خوان نویسنده بشن و این قبیل مسائل که نهایتا من خسته می‌شم. نه از بحث کردن با شقایق، از خسته‌کردن شقایق با خستگی خودم.

   مکالمه رو تقریبا نیمه‌تموم می‌ذاریم و می‌ریم پی کارمون. من ‌می‌رم تو لاک خودم و نمی‌دونم شقایق کجا می‌ره. راستش تقریبا همیشه می‌دونم داره چی کار می‌کنه ولی بعضی وقتا هست که خودم نمی‌خوام بدونم کجاست یا داره چی کار می‌کنه. نه که واسم مهم نباشه، نه. فقط اون لحظه حالشُ ندارم. از بس به چیزایی که مهم نبودن فکر کردم که تنها چیزی که می‌خوام دیگه به چیزی فکر نکنم.



پی‌نوشت: با بچه‌های معماری هم‌اتاقی نشین که آواره میشین... 

نظرات 7 + ارسال نظر
رضا 1396,10,18 ساعت 07:04 ب.ظ

حالا میدونم من خیلی کم کامنت میذارم تازگی ولی چاکریم بابت انگیزه :دی
منم الان فردا امتحان فولاد دارم و دارم واست کامنت میذارم. خداوند شر این امتحانات رو از سر ما کم کنه. استرس خودشون و نمرشون کچلمون کرد.

آقااا لطف دارین...
ایشالا خیلی خوب امتحان می‌دی :))))

ثنا 1396,10,15 ساعت 11:40 ب.ظ http://mashang-malang.blogsky.com

خب راست میگه دیگه .. چه کاریه خودتو مقایسه میکنی ..راهتو برو خواهرم .از تو سایه برو .. نامه بدی حتما ..
(وی از این همه بانمکی خود احساس شور و‌شعف میکند ) :|

بله بله چشم چشم :)))

احسان 1396,10,15 ساعت 02:53 ب.ظ http://tarashohat.blogsky.com

نه خدایی مرد میخواد خوندن و فهمیدن نوشته هات! من که نمیتونم رمزگشایی بکنمشون.

یه چیزم هست. خدایی پدرتونو در میارن تو فیزیک. 4 تا درس فقط مکانیک کوانتوم!
ما که ریاضی ترین درسمون ریاضی مهندسی بود که اونم به زور پاس شد!

نه سخت نگیر :))))
آره فیزیک‌خوندن آسون نیست...

شقایق 1396,10,15 ساعت 02:56 ق.ظ

شقایق از اونجایى که تو مهمونى داره باهات میچته، به شدت قطع و وصل میشه
چون جزو عناصر فعال مهمونى همیشه حساب میشه و آنلاین و آفلاین یکسره میحرفه

بله بله مطلعم ؛)

احسان 1396,10,15 ساعت 02:53 ق.ظ http://tarashohat.blogsky.com

خب عجیب شد بحث! تو لب تاپ فونتت یه جوریه تو گوشی یه جوره دیگه. تو گوشی فونتت معمولیه ولی تو لب تاپ کوری میاره!

خب تو گوشی بخون راحت‌تر باشه واست کمااین‌که فونت اصلی همونیه که تو لپ‌تاپ میبینی و اگه تو گوشی معمولیه به خاطر اینه که گوشی تعداد فونتای محدودی واسه فارسی داره :)

احسان 1396,10,15 ساعت 01:26 ق.ظ http://tarashohat.blogsky.com

والا شاید من عادت ندارم به این فونت.
میشه خوند ولی چشام 2 نمره ضعیف میشه!
خوندنش مرد میخواد، فهمیدنش چی میخواد؟

نه آقااا ملت چندماهه دارن می‌خونن آخ نگفتن...
والا شما از سد خوندنش که رد بشی خودت متوجه مرحله فهمیدنم میشی :)))

احسان 1396,10,15 ساعت 12:42 ق.ظ http://tarashohat.blogsky.com

اومدم بخونم کور شدم! عمدا این با این فونت مینویسی؟

با این فونت بنویسم نمی‌خونی؟
آره راستش...
نوشتن باهاش راحته و البته لین که فونت قشنگ‌تری بلاگ‌اسکای...
درضمن خوندن چیزایی که می‌نویسم مرد می‌خواد :)))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد