سکوت یک زمزمه...
سکوت یک زمزمه...

سکوت یک زمزمه...

خواستار پیشنهادات شما برای نحوه انتقال آرشیو هستم :)

   این وبلاگ رو بیشتر از یه ساله که دارم ولی اخیرا با توجه به قطعی‌های پی‌درپی سیستم بلاگ‌اسکای تو فکر انتقال آرشیوم هستم، اما مثل همه کسایی که با جابه‌جایی مشکل دارن منم اینجا حدود ۲۳۰ تا پست دارم که نمی‌دونم چه‌جوری باید جابه‌جاشون کنم، از طرفی اینجا داستانی دارم که ابدا دوست‌ندارم در پی قطعی‌ها ناگهان از بین بره. به نظرم هرچه سریع‌تر باید به فکر راهی برای سیو کردنشون باشم. اگه پیشنهادی داشته‌باشین که بشه راحت‌تر آرشیو رو جابه‌جا کرد یا اصلا کجا برد و چه‌جوری سیوش حتما پذیرا خواهم بود :)

hat pin

   تو دورانی که احتمالا اواخر قرن نوزده محسوب می‌شد، خانم‌ها باید حجم زیادی از موهاشون رو زیر کلاه‌های تقریبا کوچیک نگه می‌داشتن. برای این منظور و برای جلوگیری از واژگون شدن احتمالی کلاه سنجاق باریک و طولانی‌ای رو از لای موهاشون رد می‌کردن که به کلاه دوخته می‌شد. این سنجاق قاعدتا بلند و باریک با نوک تیز برای خوب دوخته‌شدن بود.

   تو چند نمونه از داستان‌هایی که خوندم یا دیدم، چندباری اشاره شده‌بود که زنان گاهی از این ابزار برای کشتن شوهرانشون استفاده می‌کردن. میله باریک و نوک‌ تیزی که آروم مسیرشُ به سمت قلب طی می‌کرد و بعد از ایجاد یه شکاف کوچیک روی پوست و یه شکاف کشنده تو قلب باعث میشد بمیره. اگه تو پوشاندن جای زخم یه خرده استعداد نشون می‌دادن مرگ حتی می‌تونست طبیعی جلوه کنه.

   این روزا احتمالا دیگه نشه به سادگی از این سنجاق‌ها پیدا کرد ولی همیشه دوست داشتم یکی داشته‌باشم. نه لزوما برای این که مردی رو باهاش بکشم، برای این که فکر می‌کردم دونستن این که میشه به سادگی مردی رو با یه پین از پا درآورد واسم جذابه.

   بعد از ماه‌ها دوست بودن با آقایون، رابطه داشتن با یه تعدادیشون، هنوز واسم خیلی سخته پذیرش این که نگاه جنسیتی مبنی بر قدرت آقایونه واسم آزاردهنده‌ست. می‌خوام بگم زن‌ها همین‌قدر می‌تونن بی‌رحم باشن.