۷ تیر ۱۳۹۶
داستان آشنایی:
شهاب
شهاب رفیق ۱۲ ساله نیمائه. خیلی باهم دوستن. خیلی خیلی زیاد. داستان آشنایی با شهاب از اونجایی شروع شد که واسه دریوری نوشتنام تو اینستا تو یه فنپیج دنبال عکاس میگشتم و نیما این رفیقشُ به عنوان عکاس معرفی کرد. دوربین داشت. منم بیشتر از دوربین ازش چیزی نمیخواستم. ولی بعدش یه جور دیگه شد! یه جایی رفت که دیگه از کنترل من خارج شد. به جایی رفت که ازکنترل همه خارج شد! بهم گفت شبیه سه سال پیششم. درست سه سال ازم بزرگتره. شبیه سه سال پیشش بودم یا نه چیز حائز اهمیتی نبود. چیزی که واسم اهمیت داشت این بود که سراغم اومده بود! هر کسی تو زندگیش بالاخره یه روزی یه ماجراجویی رو تجربه میکنه به شرطی که خودش بخوادش. من میخوامش. اون نمیخوادش!