حق با اونیه که میگه اینا همهاش بهانهاست. درسته که دفاعیات اینجانب تو کامنتا جا نمیشه ولی خدا پستُ که از ما نگرفته. باید اعتراف کنم ترجیح میدادم بعضی چیزا رو نگم ولی خب ظاهرا گُنگی تو متن قبل زیاد بود باید توضیح داد.
مدتها قبل پسلرزههای یه اختلاف که شماره فاصله ماهانه من باهاش به بیشتراز ۱۲ تا رسیده بود سروکلهاش از راه رسید.لابهلای این پسلرزهها دوستی مشترک بین من و کسی که باهاش اختلاف داشتم حق رو به جانب طرف مخالف من میداد ضمن توضیح دادن این جانبگیری به من گفت که حق با سارائه لیلی. سارا یه رابطه واقعی داشت. تو هیچ تجربهی واقعیای نداشتی. خب مطابق معمول جوابی برای این نداشتم. کمااین که سارا جازه نداده بود تا تجربهی واقعیای شکل بگیره ولی مدام این سوال ذهنمُ به خودش درگیر میکرد که اگه حتی شانسشُ داشتم میتونستم کاریُ که سارا کرد منم بکنم؟ تا به ابد احتمالا درحد سوال باقی بمونه. هرچند تجربه شهاب چیزی از موضع تجربهی واقعی نداشتنم کم نکرد و من همچنان هیچ تجربهی واقعیای نداشتم اما اینجا سوالاتی مطرحه...
پرسیدن چرا عصبانی شدم؟ علیالظاهر هیچی هیچوقت به نفع من نیست:) تا اینجا اگه خونده باشین میدونین که شهاب هیچوقت هیچگونه درخواستی مبنی بر رسمیتر شدن روابطمون مطرح نکرده بود و همینطور من چیزی نگفته بودم. خب این که یهویی پاشُ اینقدراز گلیمش درازتر کنه و بخواد دست پیش بگیره اصلا کار جنتلمنانهای نیست. شهاب یه دوست معمولی بود و حق نداشت چنین مسائلیُ مطرح کنه و بدتر این که از من انتظار پذیرششونُ داشته باشه.
اگه وبلاگشُ خونده باشین میبینین که دخترک از مسائلی صحبت میکنه که خب پذیرفتنش واسه هر کسی آسون نیست. محض اطلاع اگه کمکی به هضم قضیه میکنه باید بگم که من virginام. و خب فکر کنم شهاب اینُ باید میدونست. چیزایی که دخترک ازشون حرف میزد واسه من دور از واقع و تقریبا یه چیزایی حول و حوش داستان محسوب میشد.
داستان دست پیش گرفتن شهاب از اونجایی تقویت میشه که شهاب تاکید داشت که اعتقادی به تعهد تو رابطه نداره و اساسا چیزی به اسم خیانت وجود نداره بلکه صرفا یه انتخابه که هر طرف به نفع خودش تصمیم میگیره و هیچ طرفی حق گرفتن این حقُ از طرفین نداره!!! اون دخترک با داستانی شبیه یه جور وقاحت از رابطه داشتن با چند نفر همزمان حرف میزد و تنها مرزی که قائل بود این بود که فقط با یکیشون رابطهجنسی داشته باشه!!! هنوزم پذیرفتن این داستان واسم سخته. هنوزم به خودم حق میدم...
آخرین مسئلهای که اینجا میشه مطرحش کرد مشکل منه. البته نمیگم کمترین تاثیرُ داره ولی حداقل شهاب ازش میدونست. خب داستان اینه که تا به غایت میتونم با آقایون راحت و صمیمی رفتار کنم به شرط این که سعی نکنن بیشتر نزدک بشن. همیشه با خودم فکر میکنم که خانومایی که رابطه دارن لابد واسشون خیلی سخت بوده باشه که بپذیرن مردی اینقدر بهشون نزدیک بشه. مشخصا واضحه دختر ترسوییم. طول میکشه مردی اعتمادمُ جلب کنه کمااین که کسی زحمتشُ به خودش نمیده...