خانه عناوین مطالب تماس با من

سکوت یک زمزمه...

سکوت یک زمزمه...

پیوندها

  • تلخ‌تر از قهوه محمدرضا :)
  • کیک بادمجونی ثنا بانو جان
  • دوردست‌ترین جای دنیا نرگس عزیزم
  • مجله داستان همشهری

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • میم. نه که بگویم فصل تازه‌ای در زندگیم شروع شده، نه. فقط می‌خواهم بگویم به مثال اولین روزهایی که اینجا را برای نوشتن انتخاب...
  • انتحار شکل‌های مختلفی دارد که می‌تواند برایمان به غایت تازگی داشته‌باشد. به قدری از هرمان هسه و فلسفه انتحارکنندگانش که در "گرگ بیابان" حرف می‌زند گفته‌م که به بخش ثابت مکالماتم، چه...
  • گفت داره میره البته نه به همین صراحت ولی گفت خودشم دیگه خسته شده و فکر می‌کنه وقت رفتنه "ازم پرسید: تو واقعا خسته نشدی؟ من که دیگه حسابی از این شرایط خسته شدم." چیزی نگفتم. نه چیزی داشتم که بگم و...
  • آیا شنیده‌اید که بعد از عبور از هر چهارچوب مغزتان پی شروع تازه‌ایست؟ از کلاس زبانم می‌پرسد، این که کِی و چه‌قدر زبان خوانده‌م. برایم موضوع بی‌اهمیت سرصبحی بیش نیست. از آخرین باری که مدرک...
  • لمیز آرزوها :) دیروز وقتی با دوستی برای اولین‌بار کافه لمیز ونک رو با همون قهوه‌های تلخ همیشگیش امتحان می‌کردم همزمان داشتم به این فکر...
  • Let's begin again شقایق ازم پرسید: آخرین باری که حرف جدی زدی کِی بود؟ می‌گم: قبل از عید. ازم می‌پرسه: با کی؟ می‌گم: رگه‌های دلتنگی رو...
  • چتمارس هیچ‌وقت یاد نگرفتم تو وبلاگم راحت بنویسم. همیشه باید طرح کامل نوشته رو می‌داشتم تا شروع می‌کردم به نوشتن. هیچ‌وقت...
  • mayday مارگارت آتوود تو داستان handmaid's tale از کشوری به اسم Gliad می‌نویسه. کشوری که قوانین یک‌طرفه‌ای به نفع آقایون داره و...
  • one last goodbye این روزها تابستان من دارد به پایان می‌رسد. بیشتر از تعطیلات تابستانی تعطلات داشتم. تقریبا هشت ماه در خانه بودم. هشت...
  • نگاه؟ از آخرین باری که نگاه منظوردار و رد به جای مانده خواسته‌شدن رو تن و بدن افکار و نگاهم حس کرده‌بودم، خیلی وقته که...
  • تلخ؟ شیما همیشه به من می‌گفت خیرخواهی چیزیه که صرفا تو وجود آدم‌هاست. چیزی نیست که بشه به دستش آورد. می‌کفت بعضی از چیزا...
  • حاملگی و زیبایی‌های وصف نشدنی از تجربه مادرانگی‌ای ریشه دوانده در دوران امروز پسرخاله‌ام به دنیا آمد. دقیق‌تر همین چند ساعت پیش و این درحالی است که در آستانه تجربه خاله شدن هستم، احتمالا در...
  • برایم نوشتی لیلی عزیزم اگر می‌دونستم دفعه دومی که بغلت می‌کنم این‌قدر قراره از دفعه اولش فاصله داشته‌باشه، شاید دفعه اولشُ هم...
  • همه تو زندگیشون به دو راهی رسیدن... امروز بعد از چندین‌ماه مرخصی تحصیلی که درمجموع یک ترم از دانشگاه بود و در ادامه به تابستون پیوست، مادرم با چهره‌ی نگران...
  • وقتی از تعهد حرف می‌زنیم، دقیقا از چه حرف می‌زنیم ؟ چیزی که این روزا به طرز قابل توجهی توجهم رو به خودش جلب کرده مسئله تعهده. چیزی که فکر می‌کردم همیشه واسم حل‌شده‌ست و من...
  • It's Ok Keep me here, my heart is near, my love has gone away Tell me true, my heart is near, my love has gone away It's Ok I...
  • یکشنبه ۱۷/دی/۹۶ چیزی که در ادامه می‌نویسم احتمالا تنها پستیه که به قلم کس دیگه‌ای نوشته‌شده. این نامه رو شقایق روز ۱۷/دی‌ماه/۹۶ برای من...
  • رابطه، شراکت یا چیزی ورای آن؟ امروز پیرو نظرسنجی‌ای که یکی از دوستای کانال‌نویسم تو کانالش گذاشته‌بود و نتایج جالبی که در پی داشت، من هم درگیر سلسله...
  • خواستار پیشنهادات شما برای نحوه انتقال آرشیو هستم :) این وبلاگ رو بیشتر از یه ساله که دارم ولی اخیرا با توجه به قطعی‌های پی‌درپی سیستم بلاگ‌اسکای تو فکر انتقال آرشیوم هستم،...
  • hat pin تو دورانی که احتمالا اواخر قرن نوزده محسوب می‌شد، خانم‌ها باید حجم زیادی از موهاشون رو زیر کلاه‌های تقریبا کوچیک نگه...
  • به بهانه سال‌مرگ احمد شاملو احتمالا می‌دونین که من و احمد شاملو پیشینه پرتنشی با هم داشتیم. روزایی که شاملو باعث شد دوستشون داشته‌باشم و البته...
  • ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری! هنوز گاهی بهش فکر می‌کنم. این که چه‌جوری پیداش شد، چه‌جوری با هم روزای بد داشتیم، چه‌جوری نمی‌تونستیم به هم کمک کنیم،...
  • داستان های عاشقانه یمان چگونه به انتها خواهند رسید؟ امروز که مهمون افتخاری تولد سولماز بودم که متوجه شدم زوجی که خیلی به آینده مشترکشون امیدوار بودم، دیگه با هم نیستن....
  • Fading Deep inside me I'm fading black, I'm fading Imagine dragons Natural
  • داستان زنی در پس ابهامات کور ذهنش!
  • علی و دیدگاهش :) علی‌نامی تو وبلاگش درمورد لیلی‌ای من باشم نوشت. این جمله به ظاهر خبریه. جمله خبری‌ای که احتمالا هیچ ربطی به کسی غیراز...
  • داستان من اوج نداشت به طرز غریبی دوباره تو گرداب حرف نزدن دارم میوفتم. دایره آدمایی که باهاشون درارتباطم کوچیک و کوچیک‌تر میشه و من نه تنها...
  • [ بدون عنوان ] آدما با اختلاف زیاد مزخرف‌ترین مخلوقات عالمن! یه مشت موجود مسخره که فقط می‌تونن حرفای گنده و به دردنخور بزنن! نهایتا...
  • feel the touch feel the touch این همون جمله‌ای بود که Tomas Leroy تو Black Swan به Nina میگه. نینا یه دختر ۲۸ ساله‌ست که تا به این سن...
  • چه مسائلی مادرها را رنج می‌دهد؟ دیروز بعد از وقتی راحت و بی‌خیال بغل مامان خوابیده بودم، متوجه شدم که خوابم نمی‌بره. برگشتم سمت مامان. مامان هم بیدار...

آرشیو

تقویم

آبان 1397
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30

آمار : 31383 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] 1396,03,26 18:40
    ۲۶ خرداد ۱۳۹۶ تکمیلی قاعدتا باید ازم بپرسین که شخصیتای داستانم واقعین یا نه؟ باید بهتون بگم که شخصیتا صددرصد واقعین. همه‌اشون هستن. درست همون قدر که من واستون می نویسم هستم. بدبختانه یا خوشبختانه این اسامی هم متعلق به خودشونه. چیزایی هم می نویسم داستان زندگیشونه که موازی با داستان زندگی من پیش میره. من لیلی ام....
  • 211
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • صفحه 8