ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
علی رغم تمام تلاشهایی که برای حفظ همون چهارتا دونه مویی که رو سرم مونده بود کردم، طی تصمیمات خانوادگی برای نجات موهام با رای قاطع مجبور به کوتاه کردنشون شدم. چیز زیادی ازشون نمونده بود ولی همونا واسم مهم بودن. اون پیچ و تابی که گوشه راست موهام میخورد، همون انحنای بزرگی که وقتی یه طرفی فرق باز میکردم نصف صورتمُ میپوشوند. همهاشونُ دوست داشتم. اما الان همهاشون به یه مشت موی مرده به دردنخور تو سطل زباله تبدیل شدن.
با این که دورانی بود که موهای بلندی داشتم و به اختیار کوتاه کردم اما هیچ وقت اینقدر از دست دادنشون واسم سخت نبود. الان یه چتری یه طرفی رو هوا مونده از موهام و پشت سرم به کل پسرونه و کوتاهه. به خودم میگم موهام زیاد نبودن، نباید ناراحت باشم، اما راستش به طرز عجیبی این بار واسم دردناکه. انگار که آخرین رشته طنابی رو که به جایی متصل میکنه رو به عمد پاره کردم و به سقوط رضایت دادم. آخرین رشته از طناب تایبدهشده خاطراتمُ با دستای خودم بریدم. دیگه تموم شد. با تمام وجودم حسش کردم. دیگه نمیتونه جذابیتی بسازه...
راستش موهام بهانه خوبی شد تا مسئلهای رو مطرح کنم. قرار بر این شد که داستانمُ تو مجله منتشر کنیم. تمام تلاشهام واسه گیر آوردن عکاس به در بسته خورده. کسی هم کمکم نمیکنه و کمااین که داستان باید به شدت ادیت بشه. آخرین امیدم واسه پیدا کردن عکاس به همینجا منتهی میشه. اگه عکاسی پیدا نکنم احتمالا دیگه داستانُ تموم نکنم. میتونین بپرسین عکاس مجله چه ربطی به ادامه داستانم داره و من صادقانه میتونم جواب بدم که بعد از این داستان بیشتر از چیزی که بتونین تصور کنین آزارم میده. اگه مجبور نباشم به خاطر مجله ۱۵ تا پستی که مونده رو بنویسم ترجیح میدم خودم سراغش نرم...
پینوشت۱: اگه عکاسی میشناسین یا اگه خودتون عکاسین و میتونین کمکم کنین لطفا دریغ نکنین.
پینوشت۲: در این رابطه میتونین تو ارتباط با نویسنده بهم پیام بدین (البته اگه دوست دارین خصوصی باشه)
پینوشت۳: میدونم ظالمانه به نظر میرسه که این همه داستانُ دنبال کنین و آخرش تعیین کننده مسیر داستان عکاسی باشه که نیست، کاملا بهتون حق میدم، ولی ازتون میخوام به منم حق بدین...
مخلصم
من که میونه خوبی با عکاسا و هنرمندا ندارم، ولی اگه روابط عمومی خوبی داری٬ یه سر به باغ/موزه نگارستان تو بهارستان بزن. تا چشم کار میکنه عکاس هست و همشونم استقبال میکنن از اینکه عکسشون جایی چاپ شه.
ضمنا جای قشنگی هست :)
این بهترین توصیهای بود که گیرم اومده...
مرسی :)