سکوت یک زمزمه...
سکوت یک زمزمه...

سکوت یک زمزمه...

پایانی

   از کلمات و جملات کلیشه‌ای خداحافظی و داستان تلخ به یاد نماندن که بگذریم، باید بگم دیر یا زود وقتش می‌رسید که منم باید از اینجا می‌رفتم. اینجا رو خیلی دوست دارم. سادگیش و دوستایی که دارم و داستانی که واسه غریبه‌های مهربونی که تعریف‌کردم و همه خاطرات تلخ و شیرینی که از سر بی‌حوصلگی یا صرف نیاز به شنیده‌شدن تعریف کردم. اینجا دوباره بهم یادآوری کرد که آدما تعداد انبوه و عددی نیستن که صرفا شمارنده‌های شبکه‌های اجتماعی نشون می‌دن. دوباره بهم یادآوری کرد که تک‌به‌تکشون باارزشن. من اینجا مخاطب زیادی نداشتم ولی با تمام وجودم دوستشون دارم.

   با گذشت اندک اختلافی از رفتن دوست عزیزم، منم دارم از اینجا می‌رم. نه که دیگه ننویسم. فقط دارم دنبال یه جای دیگه می‌گردم واسه نوشتن. داستان ناقصم اینجا بیشتر از چیزی که باید رو دوشم سنگینی می‌کنه. ترجیح می‌دم تو فضایی مستقل‌تر از اینجا و بدون background اون داستان دوباره بنویسم. شاید یه روز دوباره برگردم. برگردم و مثل روزای رنگی ۲۰سالگیم که سعی کردم اینجا ثبتشون کنم بنویسم. از دنیایی که دیگه از چشم یه ۲۰ساله دیده نمیشه ولی همچنان همون جذابیت‌های ۲۰سالگیشُ داره. 

   آدرس جدید وبلاگم که تو یه دامنه جدید می‌نویسم اینه: silenceofawhisper.blog.ir

و البته که خوشحال میشم خواننده‌هامُ اونجا هم داشته‌باشم.