سکوت یک زمزمه...
سکوت یک زمزمه...

سکوت یک زمزمه...

آقای دوست جدید :)

   من شاید خوش‌شانس‌ترین آدم روی کره زمین نباشم ولی اون‌قدرام بدشانس نیستم. همیشه کم‌وبیش اتفاقاتی تو زندگیم جریان دارن که بتونن جذاب‌ترش کنن. اتفاق جالب این‌روزام یه دوست جدیده.

   این آقای دوست جدید به طرز بسیاربسیار غریبی انسان شریف و به غایت مهربونیه. پسری که احتمالا موجودی به سادگی و مهربونی اون فقط یه نفر دیگه رو دیده باشم. فرودُ یادتونه؟ همونی که یه شب باهاش با شقایق رفتیم بیرون. این دوست جدید، فرود نیست ولی می‌تونه تا حد خیلی خوبی شبیه فرود باشه. بعد از دیدن فرود اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که چرا این‌قدر نزدیک نیست که بتونه بیشتر دوستمون باشه. چند ماهی میشه که از اولین و آخرین باری که فرودُ دیدم می‌گذره و یکی شبیه اون‌چیزی که دوست داشتم همیشه داشته‌باشمش تو بهترین فاصله از من سروکله‌اش پیدا میشه. حس می‌کنم اینجا بودنش حتی واسه خودشم خوبه. واسه من که شکل معجزه داره. راستش اینا رو نمی‌تونم به کسی توضیح بدم. این آقای دوست جدید، دوست‌پسر بنده نیستن. مسئله اینه که من تقریبا تو بازه کوتاهی چندتا از دوستامُ از دست دادم و نکته حائز اهمیت این که من هیچ‌وقت دوستای زیادی ندارم. این آقای دوست جدید پتانسیل اینُ داره که دوست خوبی باشه.


پی‌نوشت۱: این دوستان هیچ‌کدوم دوستای اورجینال من نیستن. به واسطه شقایق با همشون آشنا میشم. به خاطر همینه که می‌گم خیلی هم بدشانس نیستم.


پی‌نوشت۲: شهاب بدشانسی بود. اینُ قبول دارم ولی خب همیشه آدمای بهتر هم هستن.


پی‌نوشت۳: نمی‌دونین چه‌قدر سخته نتونین از آدمای خوب این روزاتون صرفا واسه بودنشون تشکر کنین. همیشه یه مرزایی هستن که نمی‌ذارن اون‌قدر که باید شفاف باشی بدون این که برداشت اشتباهی بشه.

نظرات 1 + ارسال نظر

ایشالا که سایش بالا سرتون باشه :))

:))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد