آقای دوست فرزند اول خانوادهست. اینُ تو همه رفتارای مردونهاش میبینم. این که سعی میکنه همیشه حامی باشه و حتی اگه قولی نداده و اتفاقی نیوفتاده همچنان احساس مسئولیت میکنه، ولی آخرین بار دیشب بود که فهمیدم که چهقدر این داستان تو واقعیت میتونه تاثیر بذاره. داستان از این قراره که من تحت هیچشرایطی لحن آمرانه هیچکسیُ قبول نمیکنم. البته خرده مشکلاتی در این باب با پدر داشتیم که ایشون رو به خاطر جایشگاهشون از این قاعده مستثنی قرار دادیم. به هیچ وجه دوست ندارم هیچ کسی بهم دستور بده. دیروز وقتی ایستاده بودیم و حرف میزدیم سر یه مسئله خیلی ساده وقتی بهم گفت کاریُ بکنم با این که لحن آمرانه داشت من از دستش ناراحت نشدم. لابهلای کلماتش داشت دلیل این که چنین چیزیُ ازم خواسته توضیح میداد ولی لحن آمرانه بود. مسئله خیلی ساده و پیش پا افتاده بود، ولی ذهنمُ مشغول میکرد. به چیزای مختلف ربطش میدادم:
به خودم میگفتم شاید به خاطر اینه که دوستش دارم و لحن آمرانهاشُ تحمل میکنم. یه خورده بعد به خودم میگم این ربطی به ماجرا نمیتونه داشته باشه. من شهابم دوست داشتم ولی هیچوقت هیچوقت هیچشکلی از دستور دادنشُ نتونستم تحمل کنم. همیشه وقتی چنین لحنی به خودش میگرفت من بیتوجهی میکردم یا که بحث میکردم که اون به هیچوجه اجازه نداره با من با چنین لحنی حرف بزنه.
یا این که شاید هنوز اولشه و داغمُ نمیخوام مشکلی بسازم تحمل کردم، ولی آخه بعدش از خودم میپرسم مگه من اصلا چیزیُ تحمل کردم؟ نه! من همون لحظه پذیرفتمش و مشکلی نداشتم. آقای دوست به من زور نگفته بود.
به این فکر کردم که شاید دارم عوض میشم و این احتمالا بیپایهترین گزینهام بود. آدما نمیتونن تو دوهفته عوض بشن...
نهایتا به این رسیدم که شاید به خاطر اینه که فرزند اوله. نه این که باعث بشه زور بگه یا حق اینُ داشته باشه که دستور بده، ولی صرفا به همین مفهوم که لحنش این تواناییُ داره که منُ دلخور نکنه و بتونه کاریُ که میخواد از پیش ببره. سابقا چنین چیزیُ تو پسرایی که بچه اول خانوادهان و فاصله سنیشون با بقیه بچههای خانواده کموبیش زیاده دیده بودم.
از خودم میپرسم مگه همینُ نمیخوام؟ به خودم جواب میدم: آره همیشه همینُ میخواستم. آقای دوست به طرز باورنکردنیای مهربونه. نمیتونم به خاطر چیزی، شک داشته باشم یا حتی حس بد یا گنگی داشته باشم. آقای دوست به شدت صادقه. حتی سادهترین بلوفزنیهای مردونه رو هم نداره (الان آقایون قیام میکنن که من به بلوفزنی متهمشون کردم، ولی واقعیت اینه که یه مرد تو روند به دست آوردن یه دختر زیاد اغراق میکنه و چیزاییُ پیش میکشه که واقعی نیستن.). با صداقت از همه رابطه قبلیش بهم گفت. با این که میدونم خیلی اذیت شده ولی نمیتونم از این که رابطهای داشته خوشحال نباشم :)