ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گوشه در تراس بازه. اولش فکر نمیکردم اینقدر کش بیاد. بارونُ میگم. فکر میکردم تموم میشه. زودم تموم میشه، اما حرفای من و فرشته تموم شد و بارون هنوز به قوت خودش داره میباره. صداش آروم و بلند از لابهلای نتای قشنگی که Arnalds عزیزم آهنگشون کرده تا همین حوالی کلیشههای کیبوردم که دارن تق تق صدا میکنن میرسه.
شب و بارون و موسیقی خوب و سکوت تلخ از یه بحث بیحاصل و من که نهایتا ختم میشه به اینجا. ننویسم چیکارر کنم؟ داستان تلخ تنهایی شبای بارونی و قطره اشک آویزون از گوشه چشم فرشته که با تمام قوا سعی میکنه جلو فروافتادنشُ بگیره. بغضی که پررنگتر میشه ولی احتمالا من باقیشُ نمیبینم. دخترا تو خوابگاه همینن.
و اما بارون همیشه مسکن خاموش و پرسروصدای پاییزه. از دور تلخه ولی وقتی خیس بشی تموم تلخیش تموم میشه. فقط باید یاد بگیری چهجوری زیر بارون لبخندای گشاد بزنی و خیس شدن تارهای موتُ از قطرات ریز بارون که نه سقوط میکنن نه خشک میشنُ با تمام قوا تماشا کنی.
به این میگن یه نوشته احساسی و قشنگ
مرسی :)))