اما قلب حافظهی خودش را دارد و من هیچ چیز را فراموش نکردهام.
آلبر کامو
کامو از قبیل نویسندههاییه که دوستداشتم و دارم بیشتر و بیشتر ازش بخونم. با کامو، این موجود دوستداشتنی، دوران دبیرستان آشنا شدم. وقتی وارد دانشگاه شدم و هنوز کامو میخوندم دوستی از دوران دبیرستان با تعجب یا شاید یه خوردهای اکراه و برتریجویی که دوران کامو خوندن گذشته، ازم پرسید: هنوز کامو میخونی؟ خاطره شاید چیز حائز اهمیتی نداشتهباشه ولی اون تن صدا واسم همیشه علامت سوال باقی موند. مجموعه آثار کامو به غایت منسجم و تدوینشدهان. لابهلای چیزایی که ما به عنوان رمان میشناسیم کتابای فلسفیشُ داره و حتی نمایشنامه. با این که سیر آثار کامو رو با توجه به ترتیبی که خودش ترجیح داده سروته خوندم ولی هنوزم خیلی دوستش دارم. حس میکنم جزء نویسندههاییه که میتونم درکش کنم. با این که تو دنیای فلاسفه زیاد محبوبیت نداره و به عنوان یه فیلسوف چندان شناختهشده نیست ولی میشه اسمشُ متفکر گذاشت.
البته منم معتقدم عنوان فیلسوف برای کامو سنگینتر از توان شونههاش برا کشیدن این عنوان باشه. کامو صادقانه و از سر استیصالی تلخ بزرگترین مشکل بشریتُ خودکشی میدونه و میخواد خودکشی رو صرفا به عنوان خودکشی، نه چیزی بیشتر، ورای تمام مسائلی که تحتالشعاع قرارش میده و تحتالشعاعش قرار میگیره بررسی کنه. کتاب اسطوره سیزیف تو تشریح این مسئله نوشتهشده. راستش خیلی وقته شروعش کردم ولی حال روحی مساعدی واسه خوندنش ندارم. به نظرم خیلی متقاعدکننده راجع به محق بودن انسانها واسه یه تصمیم آزاد صحبت میکنه. اگه دوستداشتین کتاب فلسفی راجع به این قضیه بخونین بهتون توصیه میکنم اول "اسطوره سیزیف" کامو و بعدش "گرگ بیابان" از هرمان هسه رو بخونین :))