سکوت یک زمزمه...
سکوت یک زمزمه...

سکوت یک زمزمه...

home, sweet home

  خب اول از همه اینُ بگم که به شدت از این که از این‌جا رفتم پشیمونم و بیشتر از یه ماه نتونستم اونجا بمونم، کمااین که همچنان هم این‌ور می‌نویسم هم اون‌ور. این‌ور همیشه و تا ابد برای شخصیت داستانمون باقی می‌مونه :) از روزای غیبتم چیزی نمی‌گم. کمااین که تو بیانم چیز زیادی نتونستم بنویسم و این که خب اتفاق زیادی نیوفتاده.

  راجع به دوباره نوشتن تو اینجا باید بگم که کسی از دوستای غیر وبلاگیم خبر نداره که دوباره برگشتم بلاگ‌اسکای و البته یه سری تغییرات کلی تو روند کارم می‌دم.

۱. مادامی که خودشون خبردار نشن احتمالا بهشون نمی‌گم. نه چون در حضورشون احساس امنیت نمی‌کنم فقط چون حس می‌کنم این‌جوری بدتر به نظر می‌رسه وقتی به تعهداتم عمل نکردم. هر چند من به کسی قولی ندادم ولی همچنان حس خوبی نداره.

۲. نداشتن حس خوب شامل دوستای وبلاگیمم میشه. خلاصه هی بهم نگین که چرا برگشتم:))) خودم می‌دونم کل داستان یه جوریه :)

۳. احتمالا کامنتا رو تایید نکنم ولی همه‌شونُ می‌خونم و اگه این‌قدر هیجان‌انگیز باشه که جدا توجهمُ جلب کنه حتما تو یه پست اختصاصی جوابتونُ می‌دم :)

۴. و این که واقعا خوشحالم که هنوز می‌تونم بنویسم :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد