دنیا پر از اتفاقاتیه که چون کمتر کسی بهش دقت میکنه، اسم جزئیات روشون گذاشته میشه. اتفاقای مهم و کمتر دیدهشدهای که همیشه جذابیت واقعیات رو بیشتر میکنن. واقعیاتی که بدون این جزئیات یه سری کار و حرف و واکنش خشک، بیمعنی و ناقصن. این جزئیات بیشتر از واقعیات دیدهشونده برای من اهمیت دارن. دید من رو به کلی نسبت به آدما میتونه تغییر بده.
آدما مادامی که از دور تماشا میشن واسه من موجودات جذابین. موجوداتین که میتونم دوستشون داشتهباشم، باهاشون دوستباشم و باهاشون وقت بگذرونم. ولی همیشه داستان به همین سادگی پیش نمیره. وقتگذروندن با آدما همیشه باعث میشه جزئیات دوستنداشتنی رفتارشونُ بیشتر و واضحتر ببینین. مادامی که چیزی ندیدید مسئولیتی در قبالش ندارین. اصلا اساسا چیزی وجود نداره که بخواین بهش واکنش نشون بدین، ولی درست به محض مشاهده ذهنتون تصمیم میگیره دربرابر چیزایی که ازش خوشش نمیاد واکنش نشون بده.
بارها پیش اومده که آدما رو به خاطر سوال بیجا و بدموقعشون، نگاه تند بیاجازهشون، یا هر چیز کوچیک دیگهای کنار گذاشتم. به نظر ظالمانه و غیرمنطقی میرسه، نه؟ ولی داستان اینه که جزئیات خیلی بیشتر از چیزی که باید واسم اهمیت دارن. کمااین که خلاف این داستانم همیشه درسته. دوستایی که دارم کسایین که جزئیات رفتارشون آزاردهنده نیست. خیلی وقتا رفتارشون تازگی داره ولی قشنگه. ظرافت داره، لابهلاش میشه اهمیتدادنُ دید، حواسشون هست که چیزی که میگن، کاری که میکنن چهقدر میتونه مهم باشه. ساده و کاربردی به نظر میرسه :)